در منطق، قضایایی هست به نام بدیهیات. بدیهیات قضایایی هستند که سبب تصدیق آنها، نزد عقل (بدون نیاز به نظر و کسب) حاضر است و قضایای نظری بر آنها مبتنیاند. اگر کسی قضیه بدیهی را تصدیق نکند دلیل آن عدم تصور درست آن قضیه است و ربطی به تصدیق و به دنبال آن استدلال برای آن ندارد. به نظر می رسد مبحث نظام جامع مددکاری اجتماعی هم شکلی از بدیهیات است. به نظر من باید برای عدم آن دلیل آورد نه وجود آن.
یک صنف حرفه ای که در ضروری ترین تاریخ و جغرافیای موجود دارند تلاش می کنند تا در لازم ترین دوره حضورشان در جامعه به گروه هدف خود خدمت ارائه می کنند. این افراد تحصیلات دانشگاهی دارند. با قوانین نظام حاکم به دانشگاه رفته و تخصص گرفته اند. در چهارچوب قوانین موجود در نظام سیاسی اجتماعی لازم فعالیت می کنند. در حال انباشت دانش هستند تا روزی این انباشت؛ دانش بومی را در این تخصص به دنیا آورد، دارای تشکل ها و انجمن های مختلف غیر دولتی هستند و همآیشهای مختلف در ماه و سالانه برگزار می کنند. وجود دارند و وجودشان را به انحاء گوناگون ثابت کرده اند. حالا این افراد، مددکاران اجتماعی این آب و خاک می خواهند نظام داشته باشند. می خواهند رسمیت بیابند. می خواهند خودشان بر خودشان نظارت کنند. می خواهند تشکل هایشان از حالت غیر رسمی به رسمیت برسد. و مهم تر از همه می خواهند دموکراسی را که یکی از اولین پایه های دانش آنهاست به منصه ظهور برسانند.
از این بدیهی تر؟
رضا ببری | مددکار اجتماعی
پایگاه اطلاع رسانی مددکاران اجتماعی ایران